آدم‌بس

می‌خواهم بگویم اگر خلقیاتِ نزدیکی با من دارید هیچ‌وقت تنهایی سرتان را پایین نیندازید و وارد آرایشگاه زنانه نشوید! شاید بتوانید یک‌ساعت حضورتان را درجای دیگری سیر کنید و تن به شنیدن داستانِ «اون خانومه که می‌خواست با صد و بیست تومن خودشو آرایش کنه بره عروسی داییش! فکر نمی‌کنه مادر زن داییش چی می‌گه» ندهید و مثل من با لبخند پیروزمندانه‌ای برای خودتان جایزه هم بگیرید؛ اما نهایتا به خانه می‌رسید و خودتان را در آیینه آسانسور پیدا می‌کنید؛ مقابل شخصی که جایزه تاخورده و صحافی نشده دستش است، با بستنی عروسکی‌ای که قیافه خسته‌تر از خودش دارد و کله‌ای که بی‌شباهت به مرغ پرکنده درنیامده!

  • ۰ نظر
  • ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۶
  • سارای زنجیربریده

کارهایی هست که باید با سماجت و اراده بی‌سابقه انجام دهی؛ هرچقدر سخت‌تر و نشدنی‌تر و پرطعنه‌تر به نظر برسد هم بهتر است. نه فقط برای رسیدن به سرانجامش ها، برای یادگاری شدن. آن‌وقت سال‌ها هم که گذشت، وقتی خواستی کاری را ادامه دهی و ناممکن می‌آمد، وقتی مسخره‌ات کردند و روز به روز بیش‌تر به تو فهماندند این کار تو نیست، وقتی که ناامید و دلسرد شدی؛ می‌توانی آن یادگاری را از خاطراتت بیرون بکشی و به خودت نهیب بزنی:« من همانم که آدمِ آن کار هم نبود، طعنه شنید و ناامید شد، اما جا نزد. من همانم، همان آدم سرتق لجباز همیشگی.»

  • ۳ نظر
  • ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۶
  • سارای زنجیربریده