آدم‌بس

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

جدیداً یادگرفته‌م وسط صحبت‌های مطلقاً کس‌شعر طرف مقابلم لب‌خندهای ماستکی بزنم. حتّی یک‌بار تونستم بعد شنیدن «قیمه‌ها رو نریز تو ماستا» هم لب‌‌خند بزنم. می‌بینید؟ روز به روز مهارت‌ها و پیشرفت‌هام می‌زان. می‌تونیم امید داشته باشیم که همین روزهاست که یاد بگیرم چه‌طوری پرتقال‌ها رو تمیز پوست بگیرم. بعد هم لابدّ یاد می‌گیرم تعارفِ مناسب این گه‌دونی چیه.

من هیچ‌وقت کم تلاش نکرده‌م. به این متّهمم نکنید‌. معاشرت می‌کنم، یک‌سری برنامه‌های مشخّص رو جلو می‌برم، می‌رقصم. شماعی‌زاده گوش می‌دم. می‌رم تو اینترنت سرچ می‌کنم چگونه بفهمیم عاشق شده‌ایم. چه راه‌کارهایی برای کاهش وزن وجود دارد. تو خیابون اخم می‌کنم. زیرآبی می‌رم. حواسم رو جمع می‌کنم چیزهایی که بقیه می‌خونن رو بخونم. به مملکته و توییتر فارسی نگاه می‌ندازم. در حالی که گوشی‌م رو گرفته‌م بالای سرم دستم رو ول می‌کنم که پرت شه تو صورتم. و خیلی، خیلی کارهای دیگه که هرکسی باید قبل از مرگ انجام بده.

امّا غریبه‌م. گاهی تو نگاه کردن آدم‌ها بهم، وقتی با جدّیت همراهشون فعّالیتی رو انجام می‌دم متوجّه می‌شم. من از درک منطق جهان عاجزم. از ارتباط بین آدم‌ها. من نمی‌فهمم بین دوست داشتن و دوست نداشتن چه چیزی هست. این‌ها از ذهن من پیچیده‌تر ن. یا کسی رو دوست دارم و یا ازش فرار می‌کنم. این‌جا من رو مضطرب می‌کنه. از انفعال در برابر عوامل مضطرب کننده بیزارم امّا واقعیتش نه من و نه هیچ‌کس دیگه وقت و انرژی کافی برای ابراز تأسّف درخور نداره. اینه که تلاش می‌کنم که مثل الباقی مردم خودم رو موجّه نشون بدم. بگم من حالی‌مه که تو این خراب‌شده چه‌ خبره. که ما می‌تونیم سیفون‌کش‌های بزرگ تاریخ بشریت باشیم. تغییردهنده‌های اسطوره‌ای. امّا صبح‌ها بیدار می‌شم و ذهنم خالیه. هرروز صبح ماجرا برای من تازه‌ست. آدم وقتی تو سرمائه ان‌قدر می‌لرزه که آخرش یخ بزنه. وسطش که بهش عادت نمی‌کنه. به نظرم می‌آد که شونزده سال تو هرلحظه یه موجود نخراشیده بهم چنگ می‌زنه و با دندون یه تیکّه ازم رو کنده باشه و ببره. من کاسته می‌شم. هرلحظه بیش‌تر از لحظه‌ی قبل.

گاهی فکر می‌کنم که بیش از هرچیز شبیه یه نوزادم. بی‌قراری می‌کنه و غذا می‌دی بهش. فکر می‌کنی آروم شده ولی باز صداش می‌ره بالا. پوشکش رو عوض می‌کنی و موفّق می‌شی بخوابونی‌ش. خیال می‌کنی الآن دیگه بی‌بهونه‌ست و دستت رو می‌ذاری زیر چونه‌ت. اون‌وقت نهایتاً غریبی می‌کنه و می‌زنه زیر گریه. چیه این آدمی‌زاد؟

  • ۳ نظر
  • ۱۵ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۰۷
  • سارای زنجیربریده