آدم‌بس

+۳۱

جمعه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۲۵ ب.ظ

یه گوشه‌ی طالقانی دیدم‌شون. نه گوشه حالا. اطرافمون رو خانواده‌ها و یه گروه خانوم‌جلسه‌ای گرفته بودن. کاملاً و هم‌چون گذشته قشنگ بودن.

و گشنه. یکی از خانوم‌جلسه‌ای‌ها طوری مدام و ناجور نگاهم می‌کرد که از عفاف ریخته‌م خجالت کشیدم‌. دوستان قشنگم آتیش روشن کردن. فکر کردم مال گرگ‌هاییه که دورمون حلقه زده‌ن. آتیش گرگ‌ها و خانوم‌جلسه‌ای‌ها رو دور می‌کنه. امّا از آلویز در اشتباه بودم. گشنه‌شون بود.

سوسیس‌ها نپختن و من نگاهشون کردم. و شلوارم رو کشیدم بالا. کمر شلوارهام همیشه گشاد بوده‌ن. بعد هرکس از دو دسته‌ی سوسیس‌های نپخته و سوسیس‌های سوخته یکی رو انتخاب کرد و گذاشت‌شون لای باگت‌هایی که فقط شامل یک‌دسته می‌شدن، مونده. و من هم‌چنان که سس‌هایی رو که «ش» روی شلوارم می‌ریخت رو پاک می‌کردم، اطمینان می‌ورزیدم که جلویی‌ها یا برامون گشتی خواهند یافت و یا خواهند ساخت.

یکی اشاره کرد که بچّه دارن همراهشون. بدآموزی داریم. یه نگاه انداختم این‌ور و اون‌ور. داشتیم. خورده نون‌ها رو تکوندم و شلوارم رو کشیدم بالا.

بحث بعد از مدّتی متمرکز شد. به این که کی با کی ریخته رو هم. فلانی اوّل دوست‌دختر اون بوده و بعد چه اتّفاق هیجان‌انگیزی افتاده. از یه جایی دیگه آدم‌های ماجرا رو نمی‌شناختم. تلاش کردم احساسات دروغینم رو با انواع قیدهای پرسشی و تعجّبی نشون بدم. مثلِ:«عجب!»، «نٙٙه!»٬ «واقعاً؟» فکر می‌کنم هرگز نتونسته‌م طبیعی این کار رو انجام بدم. پس تخمه شکستم و مابقی ساندویچم رو به دیگری قالب کردم.

دوست‌هام قشنگن و این چیزیه که به حدّ کافی روش تأکید نورزیده‌م. مافیا بازی کردیم و رو به رویی‌ها دچار تجدید قوا شدن. بعد یکی رفت بهشون خوراکی تعارف کرد. دوست شدیم و یک‌یک به آیین من گرویدن. به نشانه‌ی هم‌دردی باهام بلند شدن، دست راست رو روی قلبشون گذاشتن و با دست چپ شلوارشون رو کشیدن بالا. باشه بابا.

گشت ارشاد نگرفتمون. یکی از کیفش کتاب درآورد. تحت عنوان «سخن بزرگان و ائمّه» و مرتّب‌شده به ترتیب حروف الف‌با. بعد رفت یه جای بالاتر آلاچیق و بلندبلند خوند. «آدم‌های جدید گه‌های جدید می‌خورند» و «هرچیزی که تو را قوی نکند به تو می‌ریند» و «هم‌نشینی با زنان هم‌نشینی با افعی‌ست.» که این‌جایکی از دخترها داد زد خفه شو. و بعد از مدّتی مقاومت گوینده‌ش خفه شد و شما تنها شانس برای این‌که از خواندن این متن چیزی دست‌گیرتون بشه رو از دست دادید.

داشت دیر می‌شد. «ا» گفت همه‌ش که نشسته‌این یه گوشه. پاشید تکون بدید. گفتم یه آهنگی بذاریم که با جلویی‌ها همه با هم تکون بدیم. ولی منظور اون‌ها به وسطی بود. وسایل رو‌ جمع کردیم و رفتیم یه‌ور دیگه. داشت غروب می‌شد. گفتن بیا وسط. گفتم من که از اوّلش گفتم آدمِ وسط اومدنم. دست‌مال سفیده‌م کو/ دست‌مال سفیده‌م کو. فقط اجازه بدید شلوارم رو بکشم بالا.

شلوار نه این‌جا، که هرجایی حائز اهمّیته. توپ زود خورد بهم و اومدم بیرون.

  • ۹۷/۰۲/۱۴
  • سارای زنجیربریده

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی