+۲۶
معلّم عزیز ریاضیم سهشنبهها با دفتر دستکش میآد سر کلاس. میگه خوبید؟ هار هار. بعد یه سری کسر مسر و عدد پیاده میکنه رو تخته و تفریح اصلیش آغاز میشه؛ این رو میذاریم تو مخرج اون، اینیکی رو از مخرجش میکشیم بیرون. و الی آخر.
چند دقیقه که نفهمیدم خودکار برمیدارم با ک بجنگم. صدای بگیر بیاد و برای همیشه باختهای و غودا از خودمون خارج میکنیم. برگه رو خطخطی میکنم. سرم رو میذارم رو میز. با ک سعی میکنیم شبیه ارتفاع ستون مایع شیم. اواخرش فقط میخوام از حق وتوی پیغمبریم بهره بگیرم. کاش حدّاقل دست از مخرج اون عددها و مخرج من بکشه بیرون.
و امّا بعدش. کولترین زمان مدرسه یک ساعت و نیم دینیه. تو سرت گرم کار خودته و معلّم طبق معمول از علایق مشترک معلّمهای دینی صحبت میکنه که شامل زنا و دوستپسر و سکس و مشروب میشه. گهگاهی سرم رو میآرم بالا که تأیید کنم. دفعهی آخر داره میگه به تعداد آدمهای روی زمین راه برای دفع شهوات وجود داره. میتونید ورزش کنید. درس بخونید. یا مثلاً طرّاحی کنید. کلّهم رو میبرم سمت راست که ک رو در حال طرّاحی کردن ببینم. شخصیتی که داره میکشه یه زن کاملاً لخته. یه ذره میخندیم و بعد سرمون میره تو کارهامون تا یک ساعت و نیم بگذره.
من میآم خونه. تو مترو سعی میکنم بچّههای فروشنده رو نگاه نکنم که حالم بد نشه. صدای بزرگترها رو نشنوم. پیاده که میخوام تا خونه بیام دوست دارم مسیر کش پیدا کنه ولی خداوند باری که زمین رو اینگونه طرّاحی نکرده. فکر میکنم اگه طرّاحی زمین نه، پس دفع شهوت چی؟ که یادم میآد باز با ذهن زمینیم دارم نظر میدم.
خونه ولو میشم رو تخت. بلککتز گوش میدم. مال اون دورانی که از ابتذال فرهاد مهراد رهایی یافته بود و به اوجش با کامران و هومن رسیده بود. تو اتاق کوچیکم راه میرم. یه چند صفحه ورق میزنم که سرم رو گرم کرده باشم. انرژی میذارم سر حرف زدن با غریبهها تا احساس کنم کول و بانشاط و خارج از منطقهی امن م. میرم زیر پتو. میآم بیرون. بلککتز. مسواک. بلککتز. بلککتز. جیش بوس لالا.
تاریخ: پنج روز قبل پست شدن نوشته.
- ۹۷/۰۲/۰۲
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.